سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
درباره وبلاگ


عضو هیأت علمی دانشگاه علوم پزشکی فسا،مترجم،مؤلف،خوشنویس
آرشیو وبلاگ
لوگو
عضو هیأت علمی دانشگاه علوم پزشکی فسا،مترجم،مؤلف،خوشنویس
آمار وبلاگ
  • بازدید امروز: 188
  • بازدید دیروز: 215
  • کل بازدیدها: 2330121



زبان * خط * سخن * صفحه شخصی : ابوالقاسم آوند





در وصل هم به شوق تو ای گل در آتشم 

عاشق نمی شوی که ببینی چه می کشم 

با عقلِ آب عشق به یک جو نمی رود

بیچاره من که ساخته از آب و آتشم

پروانه را شکایتی ازجور شمع نیست

عمری است در هوای تو می سوزم و خوشم

خلقم بر روی زرد بخندند و باک نیست

شاهد شوای شرار محبت که بی غشم

هرشب چو ماهتاب ببالین من بتاب

ای آفتاب دلکش و ماه پریوشم

لب بر لبم بنه بنوازش دمی چو نی

تا بشنوی نوای غزلهای دلکشم

شهریار





موضوع مطلب : گلچین اشعار, استاد شهریار


دوشنبه 92 بهمن 28 :: 8:33 صبح ::  نویسنده : ابوالقاسم آوند

 

قصه دل - شعری از هوشنگ ابتهاج 

امشب به قصه دل من گوش می کنی
فردا مرا چو فصه فراموش می کنی
این دُر همیشه در صدف روزگار نیست
می گویمت ولی تو کجا گوش می کنی
دستم نمی رسد که در آغوش گیرمت
ای ماه با که دست در آغوش می کنی
در ساغر تو چیست که با جرعه نخست
هشیار و مست را همه مدهوش می کنی
می جوش می زند به دل خم بیا ببین
یادی اگر ز خون سیاووش می کنی
گر گوش می کنی سخنی خوش بگویمت
بهتر ز گوهری که تو در گوش می کنی
جام جهان ز خون دل عاشقان پر است
حرمت نگاه دار اگر نوش می کنی
سایه 
چو شمع شعله در افکنده ای به جمع 
زین داستان که با لب خاموش می کنی

 

 




موضوع مطلب : گلچین اشعار, هوشنگ ابتهاج


پنج شنبه 92 بهمن 10 :: 9:21 صبح ::  نویسنده : ابوالقاسم آوند

 

فروغی بسطامی 

کی رفته ای ز دل که تمنا کنم تو را؟
کی بوده ای نهفته که پیدا کنم تو را؟

غیبت نکرده ای که شوَم طالب حضور
پنهان نگشته ای که هویدا کنم تو را 

با صد هزار جلوه برون آمدی که من
با صد هزار دیده تماشا کنم تو را 

چشم به صد مجاهده آیینه ساز شد
تا من به یک مشاهده شیدا کنم تو را 

بالای خود در آینـه چشم من ببین 
تا با خبر ز عالم بالا کنم تو را 

مستانه کاش در حرم و دیر بگذری 
تا قبله گاه مؤمن و ترسا کنم تو را 

خواهم شبی نقاب ز رویت برافکنم 
خورشید کعبه، ماه کلیسا کنم تو را 

گر افتد آن دو زلف چلیپا به چنگ من
چندین هزار سلسله در پا کنم تو را

طوبی و سدره گر به قیامت به من دهند
یکجا فدای قامت رعنا کنم تو را 

زیبا شود به کارگِه عشق کار من 
هر گه نظر به صورت زیبا کنم تو را

رسوای عالمی شدم از شور عاشقی 
ترسم خدا نخواسته رسوا کنم تو را 

 

 




موضوع مطلب : گلچین اشعار


سه شنبه 92 بهمن 8 :: 7:6 صبح ::  نویسنده : ابوالقاسم آوند

 

زنده وار 


چه غریب ماندی ای دل ! نه غمی ، نه غمگساری
نه به انتظار یاری ، نه ز یار انتظاری
غم اگر به کوه گویم بگریزد و بریزد
که دگر بدین گرانی نتوان کشید باری
چه چراغ چشم دارد از شبان و روزان
که به هفت آسمانش نه ستاره ای ست باری
دل من ! چه حیف بودی که چنین ز کار ماندی
چه هنر به کار بندم که نماند وقت کاری
نرسید آن ماهی که به تو پرتوی رساند
دل آبگینه بشکن که نماند جز غباری
همه عمر چشم بودم که مگر گلی بخندد
دگر ای امید خون شو که فرو خلید خاری
سحرم کشیده خنجر که ، چرا شبت نکشته ست
تو بکش که تا نیفتد دگرم به شب گذاری
به سرشک همچو باران ز برت چه برخورم من ؟
که چو سنگ تیره ماندی همه عمر بر مزاری
چو به زندگان نبخشی تو گناه زندگانی
بگذار تا بمیرد به بر تو زنده واری
نه چنان شکست پشتم که دوباره سر بر آرم
منم آن درخت پیری که نداشت برگ و باری
سر بی پناه پیری به کنار گیر و بگذر
که به غیر مرگ دیر نگشایدت کناری
به غروب این بیابان بنشین غریب و تنها
بنگر وفای یاران که رها کنند یاری


هوشنگ ابتهاج (ه.الف.سایه

 

 




موضوع مطلب : گلچین اشعار, هوشنگ ابتهاج


دوشنبه 92 دی 30 :: 6:35 عصر ::  نویسنده : ابوالقاسم آوند

 

قصه دل - شعری از هوشنگ ابتهاج 

امشب به قصه دل من گوش می کنی
فردا مرا چو فصه فراموش می کنی


این دُر همیشه در صدف روزگار نیست
می گویمت ولی تو کجا گوش می کنی


دستم نمی رسد که در آغوش گیرمت
ای ماه با که دست در آغوش می کنی


در ساغر تو چیست که با جرعه نخست
هشیار و مست را همه مدهوش می کنی


می جوش می زند به دل خم بیا ببین
یادی اگر ز خون سیاووش می کنی


گر گوش می کنی سخنی خوش بگویمت
بهتر ز گوهری که تو در گوش می کنی

جام جهان ز خون دل عاشقان پر است
حرمت نگاه دار اگر نوش می کنی

 

 




موضوع مطلب : گلچین اشعار, هوشنگ ابتهاج


پنج شنبه 92 دی 26 :: 8:33 عصر ::  نویسنده : ابوالقاسم آوند

 

ژاله اصفهانی (مستانه سلطانی)
 شاعر امید 

بشکفد بار دگر لاله رنگین مراد
غنچه سرخ فرو بسته دل باز شود
من نگویم که بهاری که گذشت آید باز
روزگاری که به سر آمده آغاز شود
روزگار دگری هست و بهاران دگر
شاد بودن هنر است ، شاد کردن هنری والاتر
لیک هرگز نپسندیم به خویش
که چو یک شکلک بی جان شب و روز
بی خبر از همه خندان باشیم
بی غمی عیب بزرگی است که دور از ما باد
کاشکی آینه ای بود درون بین که در آن خویش را می دیدیم
آنچه پنهان بود از آینه ها می دیدیم
می شدیم آگه از آن نیروی پاکیزه نهاد
که به ما زیستن آموزد و جاوید شدن
پیک پیروزی و امید شدن
شاد بودن هنر است گر به شادی تو دلهای دگر باشد شاد

زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست
هر کسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود
صحنه پیوسته به جاست.
خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد.
  

 

 




موضوع مطلب : گلچین اشعار, ژاله اصفهانی


سه شنبه 92 دی 24 :: 7:1 عصر ::  نویسنده : ابوالقاسم آوند


موجیم و وصل ما ، از خود بریدن است 
ساحل بهانه ای است ، رفتن رسیدن است
 

 
تا شعله در سریم ، پروانه اخگریم
 
شمعیم و اشک ما ،در خود چکیدن است
 

 
ما مرغ بی پریم ، از فوج دیگریم
 
پرواز بال ما ، در خون تپیدن است
 

 
پر می کشیم و بال ، بر پرده ی خیال
 
اعجاز ذوق ما ، در پر کشیدن است
 


ما هیچ نیستیم ، جز سایه ای ز خویش
آیین آینه ، خود را ندیدن است
 


گفتی مرا بخوان ، خواندیم و خامشی
پاسخ همین تو را ، تنها شنیدن است
 


بی درد و بی غم است ، چیدن رسیده را
 
خامیم و درد ما ، از کال چیدن است
  

قیصر امین پور 

 

 




موضوع مطلب : گلچین اشعار, قیصر امین پور


سه شنبه 92 دی 24 :: 6:57 عصر ::  نویسنده : ابوالقاسم آوند
1   2   3   >