سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
درباره وبلاگ


عضو هیأت علمی دانشگاه علوم پزشکی فسا،مترجم،مؤلف،خوشنویس
آرشیو وبلاگ
لوگو
عضو هیأت علمی دانشگاه علوم پزشکی فسا،مترجم،مؤلف،خوشنویس
آمار وبلاگ
  • بازدید امروز: 455
  • بازدید دیروز: 215
  • کل بازدیدها: 2330388



زبان * خط * سخن * صفحه شخصی : ابوالقاسم آوند




 

قصه دل - شعری از هوشنگ ابتهاج 

امشب به قصه دل من گوش می کنی
فردا مرا چو فصه فراموش می کنی
این دُر همیشه در صدف روزگار نیست
می گویمت ولی تو کجا گوش می کنی
دستم نمی رسد که در آغوش گیرمت
ای ماه با که دست در آغوش می کنی
در ساغر تو چیست که با جرعه نخست
هشیار و مست را همه مدهوش می کنی
می جوش می زند به دل خم بیا ببین
یادی اگر ز خون سیاووش می کنی
گر گوش می کنی سخنی خوش بگویمت
بهتر ز گوهری که تو در گوش می کنی
جام جهان ز خون دل عاشقان پر است
حرمت نگاه دار اگر نوش می کنی
سایه 
چو شمع شعله در افکنده ای به جمع 
زین داستان که با لب خاموش می کنی

 

 




موضوع مطلب : گلچین اشعار, هوشنگ ابتهاج


پنج شنبه 92 بهمن 10 :: 9:21 صبح ::  نویسنده : ابوالقاسم آوند

 

زنده وار 


چه غریب ماندی ای دل ! نه غمی ، نه غمگساری
نه به انتظار یاری ، نه ز یار انتظاری
غم اگر به کوه گویم بگریزد و بریزد
که دگر بدین گرانی نتوان کشید باری
چه چراغ چشم دارد از شبان و روزان
که به هفت آسمانش نه ستاره ای ست باری
دل من ! چه حیف بودی که چنین ز کار ماندی
چه هنر به کار بندم که نماند وقت کاری
نرسید آن ماهی که به تو پرتوی رساند
دل آبگینه بشکن که نماند جز غباری
همه عمر چشم بودم که مگر گلی بخندد
دگر ای امید خون شو که فرو خلید خاری
سحرم کشیده خنجر که ، چرا شبت نکشته ست
تو بکش که تا نیفتد دگرم به شب گذاری
به سرشک همچو باران ز برت چه برخورم من ؟
که چو سنگ تیره ماندی همه عمر بر مزاری
چو به زندگان نبخشی تو گناه زندگانی
بگذار تا بمیرد به بر تو زنده واری
نه چنان شکست پشتم که دوباره سر بر آرم
منم آن درخت پیری که نداشت برگ و باری
سر بی پناه پیری به کنار گیر و بگذر
که به غیر مرگ دیر نگشایدت کناری
به غروب این بیابان بنشین غریب و تنها
بنگر وفای یاران که رها کنند یاری


هوشنگ ابتهاج (ه.الف.سایه

 

 




موضوع مطلب : گلچین اشعار, هوشنگ ابتهاج


دوشنبه 92 دی 30 :: 6:35 عصر ::  نویسنده : ابوالقاسم آوند

 

قصه دل - شعری از هوشنگ ابتهاج 

امشب به قصه دل من گوش می کنی
فردا مرا چو فصه فراموش می کنی


این دُر همیشه در صدف روزگار نیست
می گویمت ولی تو کجا گوش می کنی


دستم نمی رسد که در آغوش گیرمت
ای ماه با که دست در آغوش می کنی


در ساغر تو چیست که با جرعه نخست
هشیار و مست را همه مدهوش می کنی


می جوش می زند به دل خم بیا ببین
یادی اگر ز خون سیاووش می کنی


گر گوش می کنی سخنی خوش بگویمت
بهتر ز گوهری که تو در گوش می کنی

جام جهان ز خون دل عاشقان پر است
حرمت نگاه دار اگر نوش می کنی

 

 




موضوع مطلب : گلچین اشعار, هوشنگ ابتهاج


پنج شنبه 92 دی 26 :: 8:33 عصر ::  نویسنده : ابوالقاسم آوند

 

زمان بی کرانه را 
تو با شمار عمر ما مسنج 
به پای او دمی ست این درنگ درد و رنج 
به سان رود 
که در نشیب دره سر به سنگ می زند رونده باش 
امید هیچ معجزی ز مرده نیست
زنده باش

 هوشنگ ابتهاج 

 

 




موضوع مطلب : گلچین اشعار, هوشنگ ابتهاج


یکشنبه 92 دی 22 :: 9:53 صبح ::  نویسنده : ابوالقاسم آوند