سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
درباره وبلاگ


عضو هیأت علمی دانشگاه علوم پزشکی فسا،مترجم،مؤلف،خوشنویس
آرشیو وبلاگ
لوگو
عضو هیأت علمی دانشگاه علوم پزشکی فسا،مترجم،مؤلف،خوشنویس
آمار وبلاگ
  • بازدید امروز: 77
  • بازدید دیروز: 65
  • کل بازدیدها: 2299268



زبان * خط * سخن * صفحه شخصی : ابوالقاسم آوند




 

به کجا چنین شتابان ؟
گون از نسیم پرسید
دل من گرفته زینجا
هوس سفر نداری
ز غبار این بیابان ؟
همه آرزویم اما
چه کنم که بسته پایم
به کجا چنین شتابان ؟
به هر آن کجا که باشد به جز این سرا سرایم
سفرت به خیر !‌ اما تو و دوستی خدا را
چو از این کویر وحشت به سلامتی گذشتی
به شکوفه ها به باران
برسان سلام ما را
!  شفیعی کدکنی 

 

 




موضوع مطلب : گلچین اشعار, دکتر شفیعی کدکنی


جمعه 92 دی 13 :: 5:5 عصر ::  نویسنده : ابوالقاسم آوند


چه حکمتی ‌ست؟!

چه حکمتی‌ست؟ چرا واژه و زبان گنگ‌اند
نگاه و خواهش و اندیشه و بیان گنگ‌اند
در این سفر که به مقصد نمی‌رسد هرگز 
چه حکمتی‌ست که افراد کاروان گنگ‌اند
سفیر صاعقه گنگ ا‌ست و باد و باران گنگ 
بهار و عاطفه، خورشید و کهکشان گنگ‌اند
نسیم و باغ، گل و خار، عاجز از گفتن 
پرندگان همه در سیر آشیان گنگ‌اند
به تار کهنة من این‌قدر نگاه مکن 
که سیم‌های کرِ ناتوان آن گنگ‌اند
هزار پنجره پرواز از ستاره و نور 
هزار فلسفه خواندند و همچنان گنگ‌اند
هزاره‌ها همه رفتند و کس نگفت کجا
چرا چرا! همه اجزای این جهان گنگ‌اند
سوال طرح مکن، ها، مگر نمی‌بینی 
محصّلان عدم روز امتحان گنگ‌اند
تو را چگونه بیابم؟ بگو، چگونه؟ کجا؟
که ساکنان زمین مثل آسمان گنگ‌اند
به گوش عشق تمام سکوت‌ها گویاست 
ولی چه حیف که مرغان عشق‌خوان گنگ‌اند
اگرچه بی‌تو ندارند لحظه‌ای آرام 
برای درک تو، اندیشه‌ها همان گنگ‌اند
ستاره‌های یقین پشت ابر و مردم شک 
تمام کور و کرند و تمام‌شان گنگ‌اند





موضوع مطلب : گلچین اشعار, سیمیندخت وحیدی


پنج شنبه 92 دی 12 :: 7:38 عصر ::  نویسنده : ابوالقاسم آوند

 

کعبه‏ی رضا

بیا که قبله‏ی دل کعبه‏ی رضا اینجاست

بیا که مشرق انوار کبریا اینجاست‏

 

بیا به طور تجلی بیا به بزم حضور

بیا که معنی والشمس و والضحی اینجاست‏

 

دری که هر که بساید به آستانش سر

ز رنج و محنت و غم می‏شود رها اینجاست‏

 

اگر که ملتجی و مضطر و پریشانی

بیا که مقصد ارباب التجا اینجاست‏

 

بیا به عرض نیاز و ادب که ز امر خدا

کسی که تابع حکمش بود قضا اینجاست‏

 

به هوش باش در این آستان عرش نشان

که رکن دین خدا فخر ما سوا اینجاست‏

 

بیا که درگه شمس‏الشموس، رأس رئوس

که خلق راست به خلاق رهنما اینجاست‏

 

مزار رهبر هشتم امان خلق جهان

قویم عروه‏ی دین مشهد لقا اینجاست‏

  

به پای عجز و به حال خلوص درآی

به این حرم که سرچشمه‏ی بقا اینجاست‏

 

بیا به روضه‏ی رضوان و وادی ایمن

بیا که حجر و حجر، زمزم و صفا اینجاست‏

 

دهید مژده به بیمار و دردمند غمین

که آنکه هست به درد و مرض شفا اینجاست‏

 

جمال صبح ازل نور دیده‏ی حیدر

سلیل خیر رسل ختم انبیا اینجاست‏

 

امام ثامن ضامن علی بن موسی

بزرگ حجت حق، آیت خدا اینجاست‏

 

بیا بیا و طلب کن هر آنچه می‏خواهی

که منبع کرم و معدن سخا اینجاست‏

 

بیا چو «لطفی صافی» بگو به بانگ رسا

بیا که روضه‏ی سلطان دین رضا اینجاست‏

 

به گوش «لطفی صافی» سروش غیب، سرود

بیا که روضه‏ی سلطان دین، رضا اینجاست

 

 




موضوع مطلب : گلچین اشعار (23)- شعر از آیت الله صافی


پنج شنبه 92 دی 12 :: 6:17 صبح ::  نویسنده : ابوالقاسم آوند


سلام علی آل طه و یاسین‏ 

سلام علی آل خیر النبیین  

  

سلام علی روضة حل فیها 

امام یباهی به الملک و الدین 

  

امام به حق شاه مطلق که آمد 

حریم درش قبله‏گاه سلاطین‏ 

  

شه کاخ عرفان، گل شاخ احسان‏

در درج  امکان مه برج تمکین‏

 

علی بن موسی الرضا کز خدایش‏

رضا شد لقب چون رضا بودش آیین‏

 

ز فضل و شرف بینی او را جهانی‏

اگر نبودت تیره چشم جهان‏بین‏

 

پی عطر روبند حوران جنت‏

غبار دیارش به گیسوی مشکین‏

 

اگر خواهی آری به کف دامن او

برو دامن از هر چه جز اوست درچین‏

 

چو جامی چشد لذت تیغ مهرش‏

چه غم گر مخالف کشد خنجر کین


 




موضوع مطلب :


پنج شنبه 92 دی 12 :: 6:15 صبح ::  نویسنده : ابوالقاسم آوند

چشمه های خروشان ترا می شناسند              
موجهای پریشان ترا می شناسند


 پرسش تشنگی را تو آبی جوابی                  
ریگ های بیابان ترا می شناسند


 نام تو رخصت رویش است و طراوت        
زین سبب برگ و باران ترا می شناسند

  
هم تو گلهای این باغ را می شناسی                
هم تمام شهیدان ترا می شناسند


 از نشابور با موجی از لا گذشتی                 
ای که امواج طوفان ترا می شناسند

 
بوی توحید مشروط بر بودن توست              
ای که آیات قرآن ترا می شناسند

  
گر چه روی از همه خلق پوشیده داری                 
آی پیدای پنهان ترا می شناسند

 
اینک ای خوب فصل غریبی سر آمد            
چون تمام غریبان ترا می شناسند 


کاش من هم عبور ترا دیده بودم                    
کوچه های خراسان ترا می شناسند 




موضوع مطلب : گلچین اشعار, امام رضا(ع), قیصر امین پور


پنج شنبه 92 دی 12 :: 6:11 صبح ::  نویسنده : ابوالقاسم آوند

میرزا محمّد شفیع شیرازی متخلص به وصال شیرازی متوفّی سال 1262 هـ. ق در شیراز از بزرگان شعرا و ادبا و عرفای عصر فتحعلی شاه قاجار بود. علاوه بر مراتب علمی، به تمام خطوط هفت گانه (نسخ، نستعلیق، ثلث، رقایم،ریحان،تعلیق،و شکسته) مهارتی به سزا داشته و کتابهای فراوانی نیز با خطوط مختلف نگاشته است. از جمله، اینکه 67 قرآن به خط زیبای خود نوشته است. بر اثر نوشتن زیاد چشمش آب می آورد و به پزشک مراجعه می کند، دکتر می گوید: من چشمت را درمان می کنم، به شرطی که دیگر با او نخوانی و خط ننویسی. پس از معالجه و بهبودی چشم، دوباره شروع به خواندن و نوشتن می کند تا این که به کلّی نابینا می شود. سرانجام با حالت اضطرار متوسل به محمّد(ص)و آل او می شود. 

شبی در عالم رؤیا پیغمبر اکرم(ص) را در خواب می بیند، حضرت به او می فرماید: چرا در مصائب حسین (و حسن) مرثیه نمی گویی تا خدای متعال چشمانت را شفاء دهد. در همان حال حضرت فاطمه زهرا(س) حاضر گردیده می فرماید: وصال! اگر شعر مصیبت گفتی اوّل از حسنم شروع کن؛ زیرا او خیلی مظلوم است.

از تاب رفت و طشت طلب کرد و ناله کرد 
و آن طشت را ز خون جگر باغ لاله کرد

خونی که خورده در همه عمر از گلو بریخت
خود را تهی زخون دل چند ساله کرد

نبود عجب که خون جگر گر شدش بجام
عمریش روزگار همین در پیاله کرد

نتوان نوشت قصه درد و مصیبتش
ور می توان ز غصه هزاران رساله کرد

زینب درید معجر و آه از جگر کشید
کلثوم زد به سینه و از درد ناله کرد




موضوع مطلب :


دوشنبه 92 دی 9 :: 11:43 صبح ::  نویسنده : ابوالقاسم آوند

 

  1. در سوگ رسول اکرم(ص)

    بعد از تو، ای محمود احمد


    باردگر، یاد تو زد آتش به جانم
    جا دارد از اندوه، در سوگ وفاتت
    گر جای اشک، ازدیدگانم، خون چکانم
    ای سوره عشق
    ای آیه مهر
    ای چشمه نور
    ای اختر تابنده، ای یاد معطر
    ای برترین و آخرین پیغام آور
    ای پانهاده بر بلنداهای افلاک
    ای همنشین بینوا بر بستر خاک
    رفتی ولی ما را به دست غم سپردی
    ای چشمه مهر و وفا
    ای خوب،... ای پاک!
    در روزهای تیره و شبرنگ " بطحا"
    در ظلمت کور کویر جاهلیت
    مشعل به کف، درد آشنا، ره می سپردی
    در اوج خشم و کینه دیرین" یثرب"
    در سنیه ها بذر محبت می فشاندی
    پاک و مبرا بودی از هر لغزش و عیب،
    ای شاهد غیب!
    سیمای تو آئینه ایزد نما بود
    چشم خدا بین تو هم، چشم خدا بود
    ای وارث خط شفقگون رسالت
    دردا...دریغا!
    ای امی گویا!... از آن روزی که رفتی
    ما همچنان در انتظاری تلخ ماندیم
    زآندم که ما غمنامه سوگ تو خواندیم
    از دیدگان، بر مزرع دل، خون فشاندیم
    بعد از تو، ای محمود احمد، ای محمد(ص)
    دیگر بلال، " الله اکبر" برنیاورد
    جبریل، از سوی خدا دیگر نیامد
    خوش روزگاری داشتیم اندر کنارت
    اما دریغ، آن روزها دیری نپائید
    رفتی... ولی از یاد ما هرگز نرفتی.
    بعد از تو اشک دیده مان هرگز نخشکید
    بعد از تو خاطرهایمان هرگز نیاسود
    بعد از تو، امت در غمت صاحب عزا بود
    بعد از تو، ای یار ضعیفان، قصه ما
    غم بود و حرمان بود و درد تازیانه
    یا کنج زندان، یا اسارت، یا شهادت
    آزارها و حمله های وحشیانه
    بعد از تو، اولاد علی، آواره گشتند
    بر خون سجود آورده و در خون نشستند
    بعد از تو، ما ماندیم و غوغای سقیفه
    بعد از تو، ما ماندیم، با زهرای مظلوم
    آن چهره ای که بارها بوسیده بودی
    آزرده و سیلی خور دست ستم شد
    در کوفه محراب علی گردید گلگون
    صحرای سرخ کربلا رنگین شد از خون
    بعد از تو فرزندان زهرا کشته گشتند
    لب های قرآن خوان و حقگوی" حسین" ات
    آماج ضربت های چوب خیزران گشت
    یار وفادارت، " ابوذر"
    چون عاشقان، در غربت تبعید، جان داد
    " عماریاسر" کشته گردید
    فریادهای " مالک اشتر" فروخفت
    بیدارهامان بر فراز دار رفتند،
    ای بنده خوب خداوند!...
    بعد از تو ما ماندیم و میراث شهیدان
    بعد از تو ما بودیم و خیل سوگواران
    رفتی تو، ای تندیس اخلاق و فضائل
    ای عقل کامل!
    رفتی ولی ما را به دست غم سپردی
    یادت گرامی باد، ای یاد معطر
    ای نامت احمد،
    نامت بلند و جاودان باد،
    ای« محمد»صلی الله علیک و علی آلک


    شاعر : جواد محدثی 

 

 




موضوع مطلب :


دوشنبه 92 دی 9 :: 7:21 صبح ::  نویسنده : ابوالقاسم آوند
<   1   2   3   4   5   >>   >